طنز| روايتي خواندني از يک کابوس

ساخت وبلاگ

چند شب است دارم کابوس مي‌بينم نه ببخشيد اسحق مي‌بينم.



??داستان چيست!؟ رئيس جمهورِ مختال، فخورانه وارد فرودگاه کريمان مي‌شود اماّ فکر مي‌کنيد مستقبلينش کي‌اند!؟ رفقاي فابريک کابوس! نه ببخشيد اسحاق! خوش و بشي مي‌کند و سوار خودرو مي‌شود، با اسکورت و تشريفات.
هر خياباني که رد مي‌شوند با خودش مي‌گويد الان به صف مستقبلين که در دو سوي خيابان ايستاده‌اند مي‌رسيم امّا گويا در شهر خبري نيست! با خودش مي‌گويد آهان فهميدم همه مردم رفتند سالن کوشش تا من برسم؛ به نزديکي سالن مي‌رسند اما خبري از مردم نيست فقط تعدادي از پرسنل حفاظت و مأموران پليس ساختمان را احاطه کرده‌اند باضافه خودروهاي دولتي و به طور معمول صدا و سيما... ظرفيت اسمي سالن تلاش 2000 نفره جون به جونش بکني 1000 نفرهم بذار روش.. امّا اي واي پس کو مردم؟ چرا پر نشده!؟ اين بچه‌هاي طفل معصوم مگر مدرسه ندارند! اينجوري که بيشتر ضايع ميشه! از پشت شيشه عينک نگاهي به عکس‌هايي که در دست بچه‌هاست مي‌کند تو دلش (مثل جنابخان) ميگه: اسحااااااااااااااق!؟ گوشش رو تيز مي‌کنه تا ببينه بچه‌ها چه شعاري مي‌دهند!؟ نه خداي من مگه داريم مگه ميشه!؟ اسحاق دوستت داريم. اسحاق دوستت داريم. باباجون من فريدونم فريدون! حاليتونه!؟ بچه‌ها انگار که چيزي نشنيده باشند صداشون بلندتر ميشه: اسحاق دوستت داريم... اسحاق دوستت داريم... و اين بود فرجام رئيس جمهور فريدون با هوادارانش که آنها هم ديگر باورش ندارند.

?? آقا بيدار شو! حاج آقا بيدار شو! چرا خيس عرقي!؟ اين حرف‌ها چي بود با خودت تو خواب مي‌گفتي!؟ فريدون ديگه کيه!؟
من گفتم!؟ من کي گفتم؟ من نگفتم، بازم مي‌گم؛ نگفتم، گفتم!؟ کي گفتم!؟ اصلا دلم مي‌خواد وعده 99 روزه بدم... من کي وعده دادم!؟ بازم وعده مي‌دم!؟

????فاعتبروا يا اولي الابصار!

?? لينک عضويتِ S.NN??
https://t.me/saeidnasrollahinasab


 

مقصر گ.گل است يا عاشورا ي...
ما را در سایت مقصر گ.گل است يا عاشورا ي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsnn0 بازدید : 212 تاريخ : دوشنبه 18 ارديبهشت 1396 ساعت: 20:46